تشویق کودکتشویق از مهمترین روشهای تربیتی است که میتوان در تربیت کودکان از آن استفاده کرد. تشویق عامل تقویت روحی کودک بهسوی کمال، کسب اعتماد به نفس، رشد و شکوفایی استعدادهای درونی و اهرم عالی برای ایجاد تحرک و انگیزه در کودکان است. نکته مهمی که در تشویق کودک باید لحاظ شود، تشویق کردار و عمل کودک است نه شخصیت کودک، زیرا تشویق شخص، چهبسا موجب عُجب و خودخواهی گردد و اثری نسبت بهدیگر کودکان ندارد، برخلاف تشویق نسبت به کردار و عمل که موجب رغبت دیگران به آن عمل میشود. در تعالیم اسلام، اولیای دین، مردم را با این روش به انجام نیکیها و خوبیها، شادمان و دلگرم مینمودند، که نمونههای فراوانی در قرآن کریم و روایات در این رابطه وجود دارد. ۱ - میل به تشویقیکی از تمایلات فطری انسان که از دوران کودکی آشکار میشود و تا پایان عمر باقی است، میل به ستایش و تحسین دیگران است. هر کودک و بزرگسالی انتظار دارد در مقابل موفقیتی که بدست میآورد، مورد تحسین و تمجید قرار گیرد و از اینکار بسیار مسرور و خشنود میگردد. در سایه تشویق و تحسین، استعدادهای درونی افراد به فعلیت میرسد و کمالات درونی مردم آشکار میگردد، گویی تشویق، به افراد نیروی تازهای میبخشد و راه تعالی و تکامل را به روی آنان باز میکند. تشویق از مهمترین روشهای تربیتی است که میتوان در تربیت کودکان از آن استفاده کرد. یکی از بزرگترین روانشناسان عصر حاضر «دکتر ماگدوگان» میگوید: تقریباً تمام اطفال بدون استثنا بیش از تنبیه و خشونت، به تشویق و برانگیختن حس اعتماد به نفس احتیاج دارند، چه بسیاری از اطفال بر اثر فقدان مشوّق و محرّک، از استعداد خلاّق خود بیخبر ماندهاند و فقط یک تذکّر کوچک قادر به ظاهر کردن آن گشته است. قسمت عمدهای از آشفتگیهای فکری و عصبی اطفال، مولود رفتار خشونتباری است که برای سرزنش آنها اِعمال گردیده است و این بیماری عصبی اغلب تا آخر عمر هم، دست از سر انسان بر نخواهد داشت. نیاز به تشویق، نیازی همیشگی است و این خطا است که برخی تصور کنند چون فرزندانشان بزرگ شدهاند، نیازی به تشویق ندارند، بلکه به جز انبیاء و اولیاء و برگزیدگان الهی، همه افراد در همه مراحل زندگی نیازمند تشویق و تمجیدند. [۱]
فلسفی، محمدتقی، گفتار فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، ج۲، ص۳۳۴.
[۲]
مروجی طبسی، محمدجواد، حقوق فرزندان در مکتب اهلبیت (علیهمالسّلام)، ص۱۳۲.
۲ - نمونههای تشویق قرآنی و حدیثیدر تعالیم اسلام، از تشویق برای تربیت استفاده شده است. اولیای دین، مردم را با این روش به انجام نیکیها و خوبیها، شادمان و دلگرم مینمودند. بهعنوان نمونه: ۱. خداوند مؤمنین را برای استقامت در مقابل دشمن و مبارزه جهت پیروزی، مورد تشویق قرار میدهد و میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ ۚ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوا ...؛ای پیامبر، مؤمنان را تحریک و تشویق به جنگ [ با دشمن] کن، هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر از دشمن غلبه میکنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز میگردند.»۲. و همچنین میفرماید: آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظیم رسیدهاند، پروردگار، آنها را به رحمتی از ناحیه خویش و خشنودی و باغهای بهشتی که در آن نعمتهای جاودانه دارند، بشارت میدهد، همواره و تا ابد در این باغها [ و در لابلای این نعمتها] خواهند بود، زیرا نزد خداوند پاداش عظیم است. «اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ بِاَموَالِهِم وَ اَنفُسِهِم اَعظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللهِ وَ اُولئِکَ هُمُ الفَائِزُونَ• یُبَشَّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَةٍ مِنهُ وَ رِضوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُم فِیهَا نَعِیمٌ مُقیمٌ• خَالِدِینَ فِیهَا اَبَداً اِنَّ اللهَ عِندَهُ اَجرٌ عَظِیمٌ»۳. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) درباره کارمندان عالیرتبه دولت در ضمن تعالیم خود به مالک اشتر، مینویسد: با تحسین و حقشناسی، خویشتن را با مامورین درستکار خود مرتبط کن، خدمات صادقانه آنان را به زبان بیاور و بهصراحت قدردانی نما، زیرا تحسین و حقشناسی مردان شجاع را در راه نیکوکاری ترغیب میکند و مسامحهکاران را به خواست خداوند به جنبش و حرکت وا میدارد. «وَ واصِل [ اوصل] فِی حُسنِ الثَّناءِ عَلَیهِم وَ تَعدیدِ مَا اَبلَی ذَوُو البَلاءِ مِنهُم فَاِنَّ کَثرَةَ الذَِّکرِ لِحُسنِ اَفعَالِهِم تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرَّضُ النَّاکِلَ، اِن شَاءَ اللهُ».۴. رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرد عربی را دید که در نماز خود دعا میخواند و مضامین بسیار عالی و پرمعنایی را به پیشگاه الهی عرضه میکند، سخنان عمیق و پر مغز آن مرد که حاکی از مراتب معرفت و کمال ایمانش بود در پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاثیر گذاشت. ایشان شخصی را بر او گمارد و دستور داد، وقتی مرد عرب از نماز فارغ شد او را به حضورش بیاورد، عرب را به محضر آن حضرت آورد، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قطعه طلایی را که به او هدیه داده بودند به وی عطا فرمود، سپس پرسید از کدام قبیلهای؟ آن مرد نام قبیله خود را گفت، حضرت فرمود: آیا میدانی این طلا را برای چه به شما بخشیدم؟ عرض کرد: بهاعتبار قرابت بین من و شما. حضرت فرمود: برای قرابت حقی است، ولی این طلا را از آنجهت به تو بخشیدم که در پیشگاه الهی او را به نیک و شایستگی ثنا گفتی. «اِنَّ لِلرَّحِمِِِ حَقًّا وَ لکِن وَهَبَت لَکَ الذَّهَبُ لِحُسنِ ثَنائُکَ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ». ۵. امام مجتبی (علیهالسّلام) در حالیکه هفت ساله بود در مجلس جدّش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضور مییافت و هرگاه کلمات وحی که توسط جبرییل بر آن حضرت خوانده میشد میشنید، آنها را حفظ میکرد و در منزل برای مادرش بیان میکرد. زمانی که پدرش به منزل میآمد، متوجه میشد آنچه بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده حضرت زهرا (علیهاالسّلام) بدان آگاهی دارد، علت را جویا شد، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) جواب داد: فرزندت امام مجتبی از جدّش شنیده و آنها را برای من بازگو مینماید. روزی آن حضرت هنگامی که امام مجتبی (علیهالسّلام) وحی را شنیده و قصد داشت برای مادرش بیان کند، در منزل مخفی شد، امام مجتبی (علیهالسّلام) نتوانست کلمات وحی را بیان کند، مادرش تعجّب کرد، امام مجتبی (علیهالسّلام) عرضه داشت، تعجّب نکن مادر، انسان بزرگی کلام من را میشنود، بدانجهت نمیتوانم بیان نمایم. در این هنگام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) از جایی که مخفی شده بود، خارج شد و فرزند خود را بوسید و بهدلیل فهم بالای وی، او را مورد تشویق قرار داد. ۶. راوی نقل میکند، ابوحنیفه (امام مذهب حنفی از اهلسنّت) بر امام صادق (علیهالسّلام) وارد شد و به ایشان عرض کرد: فرزندت موسی (که در آن زمان کودک بود) را در حال نماز مشاهده کردم، مردم از جلو او عبور میکردند و آنها را نهی نمینمود، امام صادق (علیهالسّلام) دستور فرمود، فرزندش را آوردند و گفته ابوحنیفه را به وی منتقل نمود، ایشان جواب داد: ای پدر، این چنین است، زیرا آنکه من برای او نماز میخوانم از مردم به من نزدیکتر است، مگر نه این است که خداوند میفرماید: ما از رگ گردن او (انسان) به او نزدیکتریم، «وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الوَریدِ» امام صادق (علیهالسّلام) کودک خود را به سینه چسبانید و مورد ملاطفت و تشویق قرار داد و فرمود: پسرم، پدر و مادرم فدای تو باد، ای کسی که اسرار الهی در تو به ودیعه گذارده شده است. «فَضَّمَهُ اَبُوعَبدِاللهِ اِلی نَفسِهِ، ثُمَّ قال: یا بُنَیَّ بِاَبِی اَنتَ وَ اُمَّی یا مُستَودَعَ الاَسرَارِ». ۳ - فواید تشویق۱. تشویق عامل تقویت روحی کودک بهسوی کمال میباشد و میتواند با اعتماد به نفس، کارهای خوب و مورد علاقه خود را دنبال کند. ۲. استعدادهای درونی کودک را رشد و به شکوفایی سوق میدهد و زمینه یاس و نومیدی و بدبینی را از بین میبرد. ۳. کودک در پرتو تشویق میآموزد چگونه مشکلات و سختیها را بر خود هموار سازد تا به هدف مطلوب برسد. ۴. تشویق سبب میشود کودکان با نظری خوب و خوشبینانه، به پدر و مادر و دیگر اطرافیان بنگرند، و آنها را دوست و همدم و یار صمیمی خود تلّقی کنند، این ویژگی بهنوبه خود ثمرات بسیاری را در برخواهد داشت. ۵. گاه یک تشویق مناسب و حکیمانه، ممکن است مسیر زندگی کودکی را عوض کند و او را از بدی و انحرافات نجات بخشد. ۶. تشویق کودک برای انجام فعالیتهای مثبت، باعث انگیزش و تحرّک در دیگران خواهد شد و فضای رقابتی خوبی در بین آنها ایجاد خواهد نمود، بدانجهت بهتر است در حضور دیگران انجام پذیرد تا موجب تحرّک سازنده و پویایی آنها شود. ۴ - آداب تشویقلازم است مربّی کودک، کردار پسندیده او را مورد تشویق قرار دهد، نه شخصیت او را، زیرا تشویق شخص، چهبسا موجب عُجب و خودخواهی گردد، افزون بر این، تشویق شخص اثری نسبت بهدیگر کودکان ندارد، برخلاف تشویق نسبت بهکردار و عمل که موجب رغبت دیگران میشود؛ خداوند، خُلق نیکوی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مورد تشویق قرار داده و میفرماید: «وَ اِنَّکَ لَعَلیَ خُلُقٍ عَظِیمٍ [۹]
حرعاملی، حسن بن علی، وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۲۰۰، باب استحباب التخلق بمکارم الأخلاق وذکر جملة منها، ح۹.
».تشویق باید بهاندازه لازم صورت پذیرد، افراط و مبالغه در آن، اثر آن را از بین میبرد. در مقام تشویق نباید کودک با دیگر کودکان که مستحّق تشویق نیستند، مقایسه شود. این روش، تحقیر کودکی که با او مقایسه شده را در پی خواهد داشت. اگر تشویق با انجام عملی صورت پذیرفته، باید آنچه وعده داده شده، عملی گردد، زیرا خلف وعده موجب سلب اعتماد کودک از مربّی خواهد شد. ۵ - پانویس
۶ - منبعانصاری، قدرتالله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۱، ص۵۰۳-۵۵۰، برگرفته از بخش «گفتار دوّم:حق تعلیم و تربیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۱۱/۱. |